مقدمه

واژگان سخت و نرم عمدتا به واسطه دوگانه هایی چون زورا هنجار و یا سلطه هژمونی تعریف می شوند. در عین حال، رواج گفتمان نرم در مطالعات سیاسی و امنیتی در دهه پایانی قرن بیستم، به مثابه گشایش افق جدیدی در فهم و تبیین مسائل اجتماعی و راهبردی، به ویژه در مطالعات بین الملل بود و به اندیشمندان کمک کرد علل افول و برآمدن قدرتها، سیاستها یا استراتژی های بین المللی و منطقه ای را در افقی نوین فهم کرده و توضیح دهند. از دل این گفتمان، مفاهیم بسیاری ساخته شد و هنوز هم در حال ساخته شدن است. مفاهیمی چون قدرت نرم، قدرت سخت، امنیت نرم، امنیت سخت و قدرت یا امنیت هوشمند. همچنانکه، نرم افزار گرایی یا سخت افزار گرایی به عنوان رویکرد سیاستی یا سیاست گذاری، مورد توجه قرار گرفت و کاربرد آن به عرصه داخلی جوامع نیز تسری یافت.
 
در این مقاله به مقوله «مدیریت نرم امنیت ملی» یا وجوه نرم مدیریت امنیت ملی که کمتر بدان پرداخته شده می پردازیم و آن را در خصوص نحوه مدیریت امام خمینی(رحمه الله) در طول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، عملیاتی می کنیم. بر این اساس، نویسنده در این مقاله به این پرسش می پردازد که «امام خمینی(رحمه الله) در مقام رهبر انقلاب و جمهوری اسلامی ایران، جنگ تحمیلی از سوی عراق را که بزرگترین تهدید سخت افزاری علیه امنیت ملی ایران در دوره جمهوری اسلامی بوده است را چگونه مدیریت کرد؟ »
 
فرضیه مقاله در پاسخ به این پرسش، چنین است: «امام خمینی(رحمه الله)، جنگ تحمیلی را به شیوهای نرم و از طریق «روایت گری» که نوعی کنش کلامی است، مدیریت نمود. ایشان با ارائه روایتی معنوی / مذهبی از جنگ تحمیلی، این رخداد را به ابزار و فرصتی برای باز تولید و تثبیت «جمهوری اسلامی» به عنوان نظام برآمده از انقلاب تبدیل کرد. در واقع، روایت معنوی / مذهبی امام از جنگ، نوعی همانندی تام با روایت ایشان از رخداد انقلاب اسلامی داشت و این همانندی روایتها موجب شد جنگ تحمیلی در خدمت تداوم حیات انقلاب اسلامی و تثبیت هژمونی گفتمان جمهوری اسلامی قرار گیرد و از این طریق، به بزرگترین فرصت جمهوری اسلامی تبدیل شود».
 
البته، این فرضیه، بدین معنا نیست که امام خمینی (رحمه الله)، به وجوه سخت افزاری مدیریت امنیتی در جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان اهتمام نداشت و یا این جنگ، موضوع مدیریت سخت امنیتی در سطح ملی قرار نگرفت، بلکه فرضیه، صرفا به روایت گری امام از جنگ تحمیلی، که یکی از تکنیک های گفتمان سازی است، می پردازد که البته گفتمان سازی نیز یکی از ابعاد و وجوه نرم افزاری مدیریت امنیت ملی را بازنمایی می کند و شامل همه وجوه آن نیست. به بیان دیگر، بنیان گذار جمهوری اسلامی، نه تنها به وجوه سخت افزاری مدیریت امنیت ملی در جنگ تحمیلی عنایت داشتند، بلکه دیگر وجوه نرم افزاری آن از جمله سیاست گذاری، مشروعیت پردازی و تأمین وحدت ملی را نیز در دستور کار داشتند که البته، آنها نیز در چارچوب گفتمان اسلام مکتبی معنا می یافتند و در رویکرد امام خمینی (رحمه الله)، بر وجوه سخت افزاری، اولویت و ارجحیت داشتند.
 
پرسش اصلی مقاله و پاسخ آن، نشان میدهد فراز محوری مقاله، نحوه بازگویی رویداد انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی در کلام امام خمینی (رحمه الله) است. تردیدی نیست که این دو رویداد را می توان به شیوه های مختلف و متفاوتی بازگو کرد و روایت نمود، اما روایت امام(رحمه الله) از آنها به جای روایت علی که روایت مسلط حوزه های آکادمیک و علمی است، روایت تفهمی بود. به بیان دیگر، از دریچه فهم معنای رفتار انسان هایی که در این دو رویداد به کنش گری پرداختند، به روایت آنها پرداخت و در نتیجه، نوع کنش آنها را ناشی از تحول معنوی و الهی این انسانها دانست. همین شیوه بازگویی بود که جنگ تحمیلی را در خدمت بازتولید انقلاب اسلامی و تثبیت جمهوری اسلامی قرار داد.

 

مدیریت نرم امنیت ملی

 مدیریت امنیت ملی یا مدیریت امنیتی، در وجه حداقلی و به عنوان شرط لازم، مستلزم مدیریت تهدید یا تهدید ملی جهت رفع و یا تبدیل آن به فرصت است. همچنانکه، در بعد درونی متوجه رفع آسیب پذیری ها و ممانعت از تبدیل آنها به فرصتی برای فعلیت یافتن تهدیدات بیرونی است. این مدیریت، در وجه سنتی و تا پیش از پایان جنگ سرد، عمدتا مبتنی بر وجوه سخت افزاری و نهادی امنیت ملی یا در واقع، وجوه سخت افزار مدیریت امنیتی همچون توان فیزیکی و سخت افزاری قدرت اقتصادی و نظامی و زیرساخت های ملموس آن همچون نظریه استراتژیک، ساختار نیروها، اطلاعات، انتخاب تسلیحات و مانند آنها می شد. این چیرگی عمدتا ناشی از تسلط پارادایم واقع گرا در عرصه مفهومی و مطالعاتی امنیت بود که آثار خود را در عرصه عملیاتی امنیت ملی و مدیریت این عرصه بر جای می گذاشت و به طور متقابل، مدیریت سخت افزارانه امنیت ملی نیز موجب قوام و تداوم برداشت واقع گرا از مفهوم امنیت ملی میشد (1).
 
پس از پایان جنگ سرد و به ویژه، پس از یازده سپتامبر و متعاقب به چالش گرفته شدن مفروضات و گزاره های واقع گرایی در عرصه مفهومی و آکادمیک امنیت، وجه نرم یا نرم افزاری مدیریت امنیتی نیز که شامل چارچوب سیاسی و توان سیاست سازی می شود، مورد توجه قرار گرفت.
 
البته، واقع گرایان نیز به وجوه نرم مفهوم امنیت ملی توجه داشتند و مواردی چون اراده ملی و روحیه ملی و همچنین، انسجام ملی را دستمایه نظریه پردازی های خود قرار میدادند ، اما این مؤلفهها را به مثابه اجزاء تشکیل دهنده و غیرقابل تفکیک سخت افزار تلقی می کردند. آزر و مون در مقاله «مشروعیت، یکپارچگی و توان سیاست سازی؛ وجه «نرم افزار امنیت ملی در جهان سوم»، استدلال می کنند که برای شکل گیری وجه نرم افزاری مدیریت امنیتی، به ویژه در جهان سوم، می بایست از رویکردهای واقع گرا فراتر رفت. به نظر آنها، مشروعیت، یکپارچگی و توان سیاست سازی، اجزای مفید تر تشکیل دهنده نرم افزار مدیریت امنیتی می باشند.
 
آنچه آزر و مون در خصوص وجوه نرم مدیریت امنیت ملی عنوان می کنند، در واقع، شامل بستر پشتیبان مدیریت امنیت ملی (مشروعیت و تسهیل کننده آن، زیربنای اجتماعی و فرهنگی نظام مدیریت امنیت ملی (یکپارچگی و ظرفیت نظام سیاسی برای مدیریت امنیت ملی (توان سیاست سازی می شود و به شیوه این مدیریت باز نمی گردد. با استناد به رویکرد آزر و مون می توان«سیاست سازی» یا در واقع، «سیاست گذاری» را شیوه مورد تأکید آنها برای مدیریت نرم امنیت ملی دانست که به بیان آنها، شامل گزینش و تصریح سیاست ها از جمله سیاست های دفاعی، خارجی و عمومی، کنترل، تخصیص و بسیج منابع و توانایی ها و به انجام رساندن آنها می شود. آنها برای تجویز این رویکرد به کشورهای جهان سوم، معتقدند در این کشورها که محیط امنیتی شان عمدتا بی ثبات و متغیر است و تهیه سخت افزار دشوار می باشد، می بایست به ارتقاء توان سیاسی مؤثر و مناسب برای به اجرا گذاشتن کلی امور امنیتی به مثابه امری حیاتی، اهتمام ورزید .
 
در نقد برداشت آزرو مون باید خاطرنشان نمود در مقام شیوه مدیریت نرم امنیت ملی، سیاست سازی یا سیاست گذاری، مؤلفهای نرم به شمار نمی رود، به ویژه آنکه سیاست گذاری با نهادها و سازمان های درگیر در چرخه آن، اعم از رسمی و غیررسمی تعریف می شود و از این رو، واجد وجوه سخت افزارانه مهمی نیز هست. مهمتر آنکه، کشورها و جوامع موسوم به جهان سوم، به لحاظ برخی بحرانهای سیاسی از جمله بحران نفوذ (2)، با آسیب پذیری های بسیاری برای سیاست گذاری و انجام سیاستها مواجه اند و چه بسا در مواردی، تأمین وجوه سخت افزاری مدیریت امنیت ملی همچون قدرت نظامی و سازمانهای امنیتی - اطلاعاتی، برای آنها آسان تر از تدارک توان سیاست گذاری و رفع بحران نفوذ برای اجرا و عملی ساختن سیاست ها باشد.
 
مقاله حاضر، از رهگذر نقد این برداشت، «روایت پردازی» را به عنوان یکی از تکنیکهای شیوه نرم مدیریت امنیت ملی از سوی امام خمینی (رحمه الله) در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی، معرفی و تبیین می کند و آن را عاملی برای تبدیل «جنگ تحمیلی» از بزرگترین تهدید سخت افزاری طول تاریخ جمهوری اسلامی به بزرگترین فرصت نرم افزاری آن برای تداوم حیات و تثبیت هژمونی گفتمان انقلاب اسلامی می داند. به واقع، به هنگام آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه کشورمان در شهریور ۱۳۵۹، نظام جمهوری اسلامی که برآمده از یکی از مردمی ترین انقلاب های قرن بیستم بود، از مشروعیتی عمیق و یکپارچگی اجتماعی بالایی سود می برد، اما در مقابل، به دلیل نوپایی و تخریب ساختارهای رژیم پیشین، دچار ضعف های سخت افزاری از جمله در تدارک قدرت نظامی و سیاست گذاری دفاعی بود و همین ویژگی ها بود که طمع صدام را برای تجاوز نظامی به خاک کشورمان برانگیخت. این روایت، نوعی روایت علی از رابطه میان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی است که استفان والت به خوبی آن را در کتاب مشهور خود با عنوان انقلاب و جنگ تبیین کرده و در بخش چهارم آن به بررسی نسبت جنگ تحمیلی و انقلاب اسلامی در ایران می پردازد .
 
والت در این بحث، به این پرسش اساسی می پردازد که چرا دولت های انقلابی، تقریبا بلافاصله پس از کسب قدرت، درگیر جنگ خارجی می شوند؟ وی در پاسخ، معتقد است چون انقلابها سطح ابهام و تهدیدات متصور را هم در میان رژیم های انقلابی جدید و هم در میان همسایگان، افزایش می دهند، احتمال قوی وجود دارد که ظهور رژیم های انقلابی جدید، توازن قدرت و انتظارات پیشین را بر هم بزند و به منازعات بین المللی منجر شود (3). این روایت، چنانکه گفته شد، نوعی تبیین علی است، اما در این مقاله به روایت تفهمی امام از این نسبت می پردازیم.

 

روایت تفهمی و مدیریت نرم امنیتی

 بازگویی روایت حوادث و رخدادها، یکی از ویژگی های اصلی طبیعت بشر است و انسان به گفته والتر فیشر، به ذات خود راوی حوادث می باشد. به عبارت دیگر، انسانها زندگی را همچون یکسری از روایت های جاری همچون تضادها، ویژگی های خاص، آغازها و میانه ها و پایان ها، درک و تجربه می کنند.
 
به این معنا، روایتگری یا روایت پردازی را می توان «فرایند معنی سازی زندگی» دانست. به بیان دیگر، روایت ما از رخداد زندگی است که یک معنا از آن را برمی کشد و دیگر معانی را به حاشیه می برد.
 
روایت شناسی، علمی است که رهیافت ساخت گرایی آن را پدید آورده و ژرار ژنت، لکود برمون و رولان بارت فرانسوی، از چهره های برجسته آن به شمار می روند. ژنت در کتاب «گفتمان روایی» سه مقوله نقل، داستان و روایت را از هم متمایز می کند. منظور از نقل، ترتیب واقعی رویدادها در متن است. داستان تسلسلی است که رویدادها عملا در آن اتفاق می افتند و می توان آن را از متن استنباط کرد و روایت، همان عمل روایت کردن است (4).
 
 در عین حال، آنچه وجه غالب روایتها را شکل می دهد، علی بودن آنهاست. انسان همیشه رابطه ای علی بین رویدادها ایجاد می کند و رابطه علی، منطق غالب روایت پردازی است. تبیین على یا تعلیل، بنای تبیین جمعی را بر تعمیمات قانونی می گذارد و مفروض آن این است که جامعه همچون طبیعت، شامل برخی قوانین است که علت حدوث رخدادها را نشان میدهد و فاعل انسانی، نقشی در فرایند تبیین ایفا نمی کند (5). در مقابل، مکتب تفهمی، میان تعلیل و تفهم فرق می گذارد؛ بدین صورت که تعلیل، به دست دادن علل عام حادثه ای از حوادث است، در حالی که تفهم، کشف معنای حادثه ای یا فعلی است در زمینه اجتماعی خاص (6).
 
مکتب تفهمی که با نظریه پردازانی همچون وبر، دیلتای و وینچ مشخص می شود، دلیل گراست و در چارچوب آن، برای شناخت هر رخدادی باید به دلیل فاعلان آن رجوع کرد و آن را فهمید (7). بر این اساس، جامعه عبارت است از مجموع رفتارهای معنادار و قاعده مند انسانی و از خلال فهم معنای این رفتارها یا معناکاوی آنهاست که می توان رخدادها را تفسیر نمود. برای فهم معنای رفتار انسانی نیز می بایست به دلیل فاعلی انسانی برای آن رفتار رجوع نمود و آن را دریافت (8).
 
استدلال مقاله حاضر این است که امام خمینی(رحمه الله)، روایتی تفهمی از انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی ارائه داد و از این طریق، روایت های علی را به دگر خود تبدیل کرد. در واقع، روایت گری نوعی کنش گفتاری یا فعل کلامی برای امام بود و به واسطه همین ویژگی بود که به ابزاری برای مدیریت نرم تهدیدات برای ایشان تبدیل شد.
 
کنش گفتاری یا فعل کلامی، ایده ای است در نزد متفکرانی چون جین اوستین و لودویگ ویتگنشتاین که بر اساس آن، هر متکلمی، ضمن سخن گفتن، کاری نیز می کند. به عبارت دیگر، هر سخنی، نوعی فعل هم به حساب می آید. در عین حال، در چارچوب روابط و مناسبات سیاسی، بعضی افراد یا کنش گران هستند که کنش گفتاری آنها می تواند به دستور کار سیاست و امنیت تبدیل شود و دیگر کنشها را از این دستور کار و موضوع خارج کند. این کنش گران معمولا رهبران سیاسی، دیوان سالاریها، حکومت ها و گروههای سیاسی هستند که مخاطبان آنها مشروعیت فعل کلامی و کنش گفتاری شان را می پذیرند و این مقبولیت، دستمایه ای برای سیاست سازی یا امنیت سازی از سوی آنها می شود.
 
این تلقی، مبین این مفروضه مهم است که می بایست همچون ژرار ژنت، میان روایت گری (عمل روایت کردن) و خود روایت (آنچه بازگو میشود)، تفاوت و تمایز قایل شد (9). به بیان دیگر، در این مقاله، هم به بازگویی روایت امام از انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و نسبت آنها پرداخته می شود و هم کارکردها و پیامدهای این روایت گری و سازوکارهای آن در عرصه امنیت سازی مورد بررسی قرار می گیرند.

 

انقلاب اسلامی به مثابه رویدادی معنوی / مذهبی

 انقلاب، تحولی سیاسی است که طی آن تعداد بیشماری از مردم، تحت شرایط خاصی، حوزه خصوصی خانه هایشان را رها می کنند و در تعقیب تمایلات فردی ، وارد عرصه عمومی و عمل جمعی میشوند. اینکه چرا و چگونه این افراد برای متحول ساختن جهانشان از عرصه خصوصی به عرصه عمومی پا می گذارند، معمای محوری در تحلیل پدیده انقلاب است. این معما در تبیین انقلاب اسلامی نیز مد نظر بسیاری از تحلیل گران و نظریه پردازان قرار گرفته است. در پاسخ به این معما دو رویکرد یا روایت کلی، یعنی روایت علی و تفهمی شکل گرفته است.
 
 در چارچوب روایت علی از انقلاب اسلامی، می توان پنج چشم انداز یا تبیین کلی شامل تبیین فرهنگی، تبیین اجتماعی - اقتصادی، تبیین روان شناختی اجتماعی، تبیین سیاسی و تبیین چندسببی را مشاهده کرد. در بین این تبیین ها، تبیین فرهنگی بیش از همه به روایت تفهمی نزدیک می شود. در این چارچوب، اندیشمندانی مانند حامد الگار و آصف حسین معتقدند برای درک پدیده انقلاب ایران باید به عناصری چون تشیع، نقش اپوزیسیون اسلام گرا، رهبری دینی و آموزش مذهبی اشاره کرد. این تحلیل ها بیشتر تلاش در جهت درک انقلاب اسلامی است تا تحلیل عالی آن (10). در عین حال، تبیین فرهنگی نیز در تحلیل نهایی، نوعی روایت علی است و به ریشه های فرهنگی انقلاب اسلامی می پردازد. در چارچوب تفهمی نیز روایت برخی اندیشمندان همچون لیلی عشقی، میشل فوکو و رابرت دیلی (۱۳۷۹) از انقلاب اسلامی را می توان نام برد.
 
لیلی عشقی نقطه عزیمت روایت خود را با این پرسش آغاز می کند که: «بدن هایی که ناگهان در هیأت های چندهزارنفری و چندمیلیونی به خیابان های شهرهای ایران ریختند، چه کسانی بودند؟ بدنهایی که نه از خطر تانک می ترسیدند و نه از توپ و هیچ ترسی از مردان مسلحی که در مقابلشان بودند، نداشتند. چه کسی ترس معمول و معقول از درد و مرگ را از بین برده بود؟»
 
امام خمینی (رحمه الله)، نقطه عزیمت روایت خود از انقلاب اسلامی را پاسخ به همین سؤال قرار داده بود. پاسخ ایشان شامل دو گزاره می شد که مجموع آنها را می توان«روایت معنوی / مذهبی» از انقلاب اسلامی دانست: گزاره نخست آنکه، ملت ایران اراده نمود تحولی روحی و معنوی در خویش ایجاد کند و گزاره دوم آنکه، خداوند نیز این ملت را متحول نمود و همین تحول بود که انقلاب اسلامی را ممکن نمود. در واقع، مردم ایران برای خدا قیام کردند و خداوند هم به آنها نصرت داد. به بیان امام (رحمه الله):
 
«... تحولی که ملت ما در ظرف مدت کمی پیدا کرد، یک نحو تحول معجزه آسا که یک روز از پاسبان حساب می برد، بازارهای بزرگ ما از پاسبان حساب می بردند، یک روز هم از شخص اول مملکت حساب نبردند. یک روز جرأت نمی کردند که توی خانه شان اسم شاه را به ناگواری ببرند یک روز هم در خیابان ها ریختند و گفتند مرگ بر این! همچو متحول شد. کی این کار را کرد؟...» (11).
 
«. شما ملاحظه کردید که این پیشرفتی که ملت ایران کرد مرهون آن تغییری بود، تحولی بود که در نفوس پیدا شد... یعنی یک ملت تحت فشار که در طول تاریخ با این فشار خو گرفته بود و پذیرفته بود این ظلم را و پذیرفته بود این چپاول گری را در یک مدت کوتاهی متحول شد به یک ملتی که پذیرش هیچ یک از این ظلمها را دیگر نداشت؛ یعنی همچون طغیانی کرد این ملت برخلاف دستگاه ظلم که از آن بچه های کوچکش تا آن خواهرهای محترمه و برادرها، جوان و پیر، دارای هر شغل که بودند، از همه چیز دست برداشتند و ریختند در خیابان و در کوچه ها و فریاد زدند ما نمی خواهیم این رژیم را و فریاد «الله اکبر» و اینکه این رژیم را نمی خواهیم این تحول روحی بود. این تحول «ما بانفسکم». «ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم». تغییر دادید ما بانفس خودتان را؛ یعنی آن حال پذیرش ظلم، متبدل شد به حال عدم پذیرش این طور شد که تأیید کرد خدای تبارک و تعالی و شما ظالم را بیرون کردید» (12).
 
به همین دلیل است که به نظر امام (رحمه الله):«از هیچ یک از این قدرت هایی که در عالم هستند و ارعاب می کنند ملت ما را، ما نمی ترسیم، برای اینکه ما برای خدا قیام کردیم. ملت ما برای خدا قیام کرده است و ملتی که برای خدا قیام کند از هیچ چیز نمی ترسد و آسیب نمی بیند» (13).
 
امام در جای دیگر می فرمایند که ملت ایران در این رویداد، در واقع، یدالله بودند و این خداوند بود که این کار را کرد: «آن کسی که با مشت گره کرده جلوی تانک می رود و زیر تانک می رود، این برای مقام دیگر نیست، این برای خداست... در آن تحول، همه تان تقریبا همه آنهایی که در میدان وارد بودند، زنها، مردها، بچه های بزرگها، زنها با بچه های کوچکی که در آغوششان بود، در آن حال، هیچ ابدأ شبهه شیطانی نبود، هیچ آمال شیطانی در آن نبود. آن حالتان را به یاد بیاورید؛ آن حالی که پشت بام ها میرفتید و الله اکبر می گفتید و شیاطین در اطراف بودند که شما را نشانه بگیرند. در خیابانها می ریختند و مقابله می کردید با آنهایی که از خدا نمیترسیدند و شما را زیر تانک میخواستند بگیرند. آن حالتان را یاد بیاورید. آن حال، حالی است که ولی شما خدا بود؛ یعنی همه چیزتان الهی بود، همه حرکت، حرکت الهی بود. شماها یدالله بودید در آن وقت و این جماعت، این جماعت هایی که با هم یک صدا فعالیت می کردند، اینها یدالله بودند؛ یدالله مع الجماعه» (14).

 

تحول معنوی و روحی در ملت ایران

تحول معنوی و روحی که در ملت ایران هویدا شد، به نظر امام (رحمه الله)، دو جنبه اساسی داشت که عبارت بودند از شهادت طلبی و آمادگی برای از خودگذشتگی. این آمادگی برای از خود گذشتگی در بیان امام با استعاره «دست خالی» تبلور می یافت. به بیان ایشان:«حالا چهار تا تفنگ شما می بینید دستتان است. اینها از غنایم جنگی است. شما قبل از آن که دستتان چیزی نبود. آنها تا دندان مسلح بودند. همه چیز داشتند و شما با دست خالی. لکن با قلب پر از ایمان قلبهای نورانی پر از ایمان و فریادهای الله اکبر. در مقابل فریاد الله اکبر نمی تواند کسی بایستد» (15).
 
پس از انقلاب و در جریان تصرف سفارت ایالات متحده در تهران، هنگامی که جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا، کشورمان را تهدید به حمله نظامی کرد، حضرت امام در پاسخ، به همین استعاره و قدرت آن اشاره کردند: «ما مرد جنگیم، ما مرد مبارزه هستیم. ما جوان هایمان با مشت معارضه و مبارزه کرد با تانکها و توپها و مسلسلها. ما را آقای کارتر از مبارزه نترساند. ما اهل مبارزه هستیم ولو نداشته باشیم ابزار مبارزه، لکن بدن داریم در مقابل اینکه ما را بزنند و این را عمل خواهیم کرد» (16).
 
استعاره دست خالی، تعبیری است که میشل فوکو نیز برای توضیح آنچه در انقلاب ایران روی داد، استفاده کرده است. وی در یکی از یادداشت های خود در سفر به ایران به تشریح پدیده ای که در خیابانهای تهران دیده است، می پردازد: «... هزاران تظاهرکننده، دست خالی، جلوی سربازان مسلح، در خیابان های تهران رژه می رفتند و فریاد می زدند: «اسلام، اسلام»، «بردار ارتشی، چرا برادر کشی؟»، «برای حفظ قرآن، ارتش به ما بپیوند»، «خمینی، خمینی، تو وارث حسینی» (17).
 
وی در یادداشتی دیگر با عنوان «شورشی با دست خالی»، می نویسد:«ده ماه است که مردم با رژیمی که از مسلح ترین رژیم های جهان است و با پلیسی که از هولناک ترین پلیس های جهان است درافتاده اند. آن هم با دست خالی، بدون روی آوردن به مبارزه مسلحانه و با سرسختی و شجاعتی که ارتش را بر جای میخکوب کرده است» (18).
 
تعبیر «دست خالی»، واجد یک دقیقه بسیار مهم معناشناختی و وجودشناختی است که درک آن بیش از پیش به فهم روایت معنوی از انقلاب کمک می کند. در توضیح باید گفت انسانها غالبا در کنش های جمعی و فعل و انفعالات اجتماعی با دیگران، با تمسک به داشته ها و آورده های خود مشارکت می کنند و هدفشان از این مشارکت، بیشینه کردن آن داشته ها و یا دستیابی به علائق جدید است. علائقی که از هستی فرد منفک هستند و می توان آنها را از دارنده اش جدا کرد؛ یعنی همان گونه که گردآوری و تملک میشوند، از دست هم می روند و به جای آنها چیزهای دیگری در محدوده علائق و تملک فرد قرار می گیرند. بسیاری از علائق سیاسی – اجتماعی، ثروت، خانه، شغل، مقام، خانواده، دوستان، حیثیت اجتماعی، شهرت و محبوبیت یا شخصیت مقتدر، از این جمله اند. در این چارچوب، فرد به هنگام ایثار، از یکی از این داشته ها گذشت می کند نه از خود، همچنان که تلاش او نیز معطوف به دستیابی به این دارایی ها یا شکل گیری یکی از این تصاویر شخصیتی است نه دریافتن یا تحقق خود. در مقابل، برخی از انسانها نیز به هنگام مشارکت در این کنش های جمعی، از «بودن» و هستی خویش یا از خلاقیت های وجودی خود هزینه کرده و سعی دارند داشته های خود را واسطه نکنند. این ویژگی بیشتر در انسان هایی یافت می شود که در کنش های جمعی، تولید کننده «معنا» هستند و از طریق تولید ایده، آگاهی یا اثر هنری به زندگی معنا می دهند (19). تجلی یا گذشتن از خود، در این گونه معنی میدهد و «کنش اجتماعی با دست خالی»، به همین معناست.
 
حضرت امام (رحمه الله)، چرایی بروز این تجلی وجودشناختی را در انسانهای مشارکت کننده در کنش جمعی معطوف به انقلاب اسلامی، به واسطه مؤلفه «ایمان به خداوند» و قدرت آن توضیح می دهد:«تمام ابرقدرتها پشت سر او ایستاده بودند و آن هم دارای همه سلاح های مدرن بود و ملت ما دست خالی بود؛ تفنگ هم نداشت. هیچ نداشت، لکن قدرت ایمان بود. قدرت خدا بود. این تعجب ندارد که خدای تبارک و تعالی مقدر بفرماید یک ملتی که هیچ ندارد، هیچ سلاحی ندارد، همین سلاح ایمان دارد، بر همه قدرتها غلبه کند»(20).
 
به نظر امام، اوج این تجلی وجودشناختی در عرصه انقلاب، شهادت طلبی بود و بدون درک این قابلیت وجودشناختی، فهم انقلاب اسلامی و روایت آن ممکن نیست: «... از نجف تا اینجا، مواجه شدم من با جوان های زیبا، جوانهایی که اول جوانی شان است و اینها یکیشان آمد در نجف آمد جلوی من نشست بنا کرد قسم دادن. من را قسم داد که من شهید بشوم... این بر همه تانک های عالم مقدم است، یعنی پیروز می شود. این روحیه، روحیه های است که خدای تبارک و تعالی انعام کرده است، مرحمت کرده است، این مرحمت الهی را حفظ کنید» (21).
 
«یک ملت ضعیفی که هیچ نداشت در مقابل ابرقدرتها ... که همه چیز داشتند و تا دندان مسلح بودند. ملتی که غلبه کرد برای اینکه شهادت آرزوی او بود... این قدرت ایمان است. این اسلام است که فرزندان آن به شهادت راغب هستند... این دست غیبی الهی بود که مردم ایران را با هم هم صدا و با هم هم مقصد کرد.. قدرت ایمان، قوه اسلام، با قدرت معنوی ملت، این پیروزی را به ما ارزانی داشت» (22)
 
روایت معنوی / مذهبی امام از انقلاب اسلامی، نوعی شبکه معنایی ایجاد کرد و اجزای این شبکه، در خدمت یک پروژه سیاسی رو به رشد قرار گرفتند که همانا مفصل بندی گفتمان جمهوری اسلامی، یعنی اسلام مکتبی» بود. در واقع، امام(رحمه الله) معتقد بود ملت ایران برای احیا و استقرار اسلام انقلاب کردند و بنابراین، آنچه باید اساس قرار گیرد، اسلام است: «ملت ایران امروز برای همین معنی که اسلام را زنده کند و احکام اسلام را زنده کند قیام کرده و قیامی کرده است که در تاریخ اسلام، در تاریخ ایران سابقه ندارد» (23)
 
«ملت ایران قیام کرد، در مقابل ظلم ایستاد و در مقابل کفر ایستاد و مقصدش این بود که جمهوری اسلامی باشد. و این مقصد، مقصدی است الهی و این مطلب، مطلبی است که اسلام امر فرموده است» (24).
 
این سطح از گفتمان سازی، چنانکه گفته شد، به مدد ارائه روایت معنوی / مذهبی از انقلاب اسلامی ممکن شد. در واقع، روایت ، ابزاری است که به وسیله آن می توانیم قطعات و عناصر پراکنده ای که در ذهن انسان ها از یک رخداد وجود دارد را جمع آوری نموده و انتظام دهیم و از آن طریق، گفتمان سازی کنیم.

 

جنگ تحمیلی، تداوم خط سیر معنویت

 جنگ تحمیلی مبدأ انتشار نوعی احساس عمومی توام با حس وحدت، همدلی و پرورش میل فداکاری و جانبازی بود. احساساتی که شبیه دوره انقلاب بود. همان وضع ویژه و ایده آلی که امام آن را می ستود و آن را بیرون آمدن از وضع سستی و توجه به خدا می دانست.
 
در واقع، پیروزی انقلاب و عادی شدن شرایط، می توانست موجب رخوت و سستی در جامعه شده و جامعه ایرانی را نسبت به آرمان انقلاب دچار نسیان و فراموشی کند، اما جنگ، امکانی فراهم می کرد برای یادآوری آن حالات و دوری از رخوت و سستی. به بیان امام (رحمه الله):«بعضی قضایا هست که انسان گمان می کند این شر است لکن به حسب واقع، خیر است... دائما می گفتند که انقلاب در اول یک چیزی داشت. مردم با هم بودند و حالا دیگر نیستند... و باز در این جنگ ثابت شد که سرتاسر کشور با هم هستند... ولو تحمیلی است این جنگ، لکن جنگ وقتی که واقع می شود انسان از آن خستگی و از آن چیزهایی که سست می کند انسان را بیرون می آید و فعالیت می کند و جوهره انسان بروز می کند» (25).
 
بر این اساس، برای امام خمینی (رحمه الله) جنگ محملی شد تا ایشان، بار دیگر، در کلام خود، روایت معنوی از انقلاب را این بار در روایت از جنگ، بازگویی کند و این بازگویی با یادآوری را در خدمت تداوم حیات و تثبیت گفتمان انقلاب و جمهوری اسلامی قرار دهد. روایت معنوی / مذهبی از جنگ تحمیلی در بیان ایشان، شامل همان اجزا و عناصر روایت معنوی / مذهبی از انقلاب اسلامی بود: «جنگ برای خدا»، «پیروزی در جنگ کار خدا و به سبب تحول روحی مردم»، «جنگ با دست خالی» و «شهادت طلبی، رمز پیروزی»
 
امام خمینی (رحمه الله)، نوع کنشگری جامعه ایرانی در جبهه های جنگ را همچون انقلاب اسلامی، ناشی از تحول روحی و معنوی ایرانیان می دانستند:«این جوانهای بسیار عزیز در سطح کشورند که ناگهان با یک جهش برق آسای معنوی و روحی، با دست رحمت حق تعالی، از منجلابی که برای آنان با دست پلید استکبار جهانی که از آستین امثال رضاخان و محمدرضاخان و دیگر سرسپردگان غرب یا شرق تهیه دیده بودند، نجات یافته و یکشبه ره صدساله را پیمودند و آنچه عارفان و شاعران عارف پیشه در سالیان دراز آرزوی آن را می کردند، اینان ناگهان به دست آوردند و عشق به لقاء الله را از حد شعار به عمل رسانده و آرزوی شهادت را با کردار در جبهه های دفاع از اسلام عزیز به ثبت رساندند. این تحول عظیم معنوی با این سرعت بی سابقه را جز به عنایت پروردگار مهربان و عاشق پرور نتوان توجیه کرد» (26).
 
به نظر ایشان، حضور این جوانان در جنگ نیز مانند انقلاب، برای خدا بود:«ملتی که برای رضای حق تعالی انقلاب کرد و برای ارزش های معنوی و انسانی بپاخاسته است، چه باک دارد از شهادت عزیزان .. تحمل سختی ها و مکاره، که جنت لقاءالله که فوق تصور عارفان است، محفوف به مکاره است» (27).
 
«جوان های ما که برای خدا دارند جنگ می کنند، اجرشان با خداست. امکان دارد که یک کسی برای خدا کار بکند و خدای تبارک و تعالی به او عنایت نداشته باشد؟ شهیدشان با همان شهدای صدر اسلام ان شاء الله محشور است و قدرتمند هستید» (28).
 
مطابق این روایت، چون حضور در این کنش جمعی برای خداست، خداوند هم نصرت میدهد و پیروزی را باید از او دانست: «یک کشور چهل میلیونی چطور متحول شده است به یک چیزی که جوان هایشان را میدهند و گریه می کنند که کاش یکی دیگر هم داشتند. دست و پایشان را از دست داده اند و تأثرشان به این است که من ندارم که باز به جبهه بروم و این صحنه های بسیار نورانی که ... واقعا انسان تعجب می کند از اینکه چه شد، چه قضیه ای واقع شده است که این طور تحول حاصل شد. البته چون قدرت خداست تعجبی ندارد. با قدرت خدا واقع شده است و ما ... همه جا نصر را باید از خدا بدانیم. نصرت مال اوست. ما
چیزی نیستیم. نصرت، نصرتی است که او به ما داده است» (29).

 

بازپس گیری خرمشهر

حضرت امام (رحمه الله)، در پیامی به مناسبت بازپس گیری خرمشهر، با نوعی ادبیات عرفانی، این پیروزی را از آن خداوند دانستند: « سپاس بی حد بر خداوند قادر که ... نصر بزرگ خود را نصیب ما فرمود. اینجانب با یقین به آنکه ما النصر الا من عند الله ، از فرزندان اسلام و قوای سلحشور مسلح... تشکر می کنم و آنان فوق تشکر امثال من هستند. آنان به آرم مارمیت اذ رمیت و لکن الله رمی مفتخرنده (30).
 
در روایت امام خمینی (رحمه الله)، ملت ایران در صحنه های نبرد جنگ تحمیلی نیز همچون کنش جمعی معطوف به انقلاب اسلامی، با دستان خالی به نبرد برخاستند و استقامت و نصرت آنها تنها ناشی از قدرت ایمان بود: «ما باید همه چیز خودمان را از او بدانیم. شما نه افراد زیاد دارید و نه سلاح و ساز و برگ جنگی زیاد، ولی طرف مقابل شما از همه دنیا به او کمک می شود. وقتی این طور شد، آن کسی که هیچ ندارد باید با جهات معنوی مقابله کند، با جهات صوری که نمی شود. شما خوب می دانید که شاه سابق مجهز بود به جهاز بسیار و آمریکا بود که ایران را پر از سلاح و مهمات کرد و شاه همه چیز داشت. ولی مردم ایران هیچ نداشتند... اما در مجتمع شدند و با نیروی ایمان پیروز گردیدند... با مشت گره کرده و فریاد اور بر دشمن پیروز شدند. اینقدر فریاد کشیدند که دشمن تا بن دندان مسلح را شکست دادند. امروز ایران وضعی الهی دارد» (31).
 
در نزد ایشان، مقابله از طریق جهات معنوی و قدرت ایمان، همان طلب شهادت است و همین شهادت طلبی است که رمز پیروزی است: «آخر مطلب شهادت است و وصول به لقاء الله و حضور در محضر سیدالشهدا و امثال او و این غایت آمال اشخاصی است که عشق به خدا دارند و ما می بینیم در جبهه ها، برای ما نقل می کنند از جبهه ها که این جوان های عزیز در جبهه ها، شب چه حالی دارند، چه ذکر و فکر و دعایی دارند و نمازی و روز با چه نشاطی به جبهه ها می روند. این چیزی است که خدای تبارک و تعالی، نعمتی است که خدای تبارک و تعالی به این ملت عطا فرموده است» (32).
 
«قوای مسلحی که ... دانشگاههای نظامی آنچنان ندیده اند و از ابزار جنگی کامل برخوردار نبوده و تمام اسباب ظاهری ضعف در آن موجود بوده است و تنها ایمان به خداوند و عشق به شهادت در راه اسلام و روح ایثار و فداکاری، ابزار نبرد نابرابر اینان بود و در ظرف قریب به یک هفته آنچنان قوای عظیم شیطانی را در هم کوبید و آنچنان طومار ارتش مجهز برخوردار از آرایش را در هم پیچید که فوج فوج قوای دشمن با همه تجهیزات، تسلیم یا فراری و یا مقتول گردیدند» (33).
 

تثبیت جمهوری اسلامی؛ رهاورد جنگ تحمیلی

 روایت معنوی امام(رحمه الله) از جنگ تحمیلی به منزله آن بود که حضور در جنگ همانند برپایی انقلاب، برای حفظ اسلام و با هدف اسلام خواهی صورت پذیرفته و عقیده است که هدف مبارزه را تعیین می کند. به بیان ایشان: « اسلام است و قضایای اسلام در کار است و ما تبع اسلام داریم جنگ می کنیم و به واسطه اسلام داریم دفاع می کنیم... برای اسلام باید جنگ بکنیم، برای اسلام باید فداکاری بکنیم ... ما باید همه عزیزانمان را فدای اسلام بکنیم» (34).
 
این برداشت از جنگ و مقصد آن، موجب به حاشیه راندن روایت ملی - میهنی از جنگ شد. در واقع، در ابتدای تحمیل جنگ از سوی عراق، این امکان وجود داشت که مدیریت جنگ از طریق روایت ملی - میهنی از آن صورت پذیرد.
 
در این میان، امام (رحمه الله) به جای روایت ملی | میهنی، روایت عرفانی / مذهبی را برگزید و از این طریق، روایت ملی را به دگر گفتمان انقلاب اسلامی تبدیل نمود. در واقع، روایت امام از جنگ تحمیلی، از واژگان و عباراتی چون ملی، میهنی، مرزهای ملی، کیان ایرانی، ارزشهای ایرانی و تمامیت ارضی تهی بود و در غیاب آنها شکل می گرفت. به بیان ایشان:
 
«اذناب آمریکا باید بدانند که شهادت در راه خدا مسأله ای نیست که بشود با پیروزی یا شکست در صحنه های نبرد مقایسه شود. مقام شهادت، خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است. نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوئیم در عوض شهادت فرزندان اسلام، تنها خرمشهر و یا شهرهای دیگر آزاد شد. تمامی اینها خیالات باطل ملی گراهاست. ما هدفمان بالاتر از آن است. ملی گراها تصور نمودند. ما هدف مان پیاده کردن اهداف بین المللی اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما می گوییم تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الا الله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتراز در آوریم. پس ای فرزندان ارتشی و سپاهی و بسیجی ام و ای نیروهای مردمی، هرگز از دست دادن موضعی را با تأثر و گرفتن مکانی را با غرور و شادی بیان نکنید که اینها در برابر هدف شما به قدری ناچیزند که تمامی دنیا در مقایسه با آخرت» (صحیفه امام، (35)
 
امام حتی روایت ملی / میهنی از پیروزی انقلاب را نیز مردود می دانست و آن را ناتوان از توضیح و تبیین این پدیده می شمرد: «یک ملت ضعیفی که هیچ نداشت در مقابل ابرقدرتها ... که همه چیز داشتند و تا دندان مسلح بودند، به قوه ملیت نمی تواند غلبه کند. ملتی که غلبه کرد برای اینکه شهادت آرزوی او بود. این قدرت ملیت نیست این قدرت ایمان است، این قدرت اسلام است. خلط نکنند، اشتباه نکنند... این دست غیبی الهی بود ... هیچ ملتی نمی تواند اینطور بسیج بشود. قدرت ایمان، قوه اسلام، قدرت معنوی ملت، این پیروزی را به ما ارزانی داشت» (36).
 
امام (رحمه الله) با نفی روایت ملی / میهنی از جنگ و بی معنا کردن دال مرکزی آن، این امکان را فراهم کرد تا جنگ به محملی برای تثبیت و تداوم حیات گفتمان اسلام مکتبی تبدیل شود. البته، روایت معنوی / مذهبی امام (رحمه الله)، در ضدیت با عناصر روایت ملی / میهنی قرار نداشت، بلکه دال مرکزی آن که همانا ملی گرایی یا تبیین و تفسیر ملی گرا از رویدادها و رخدادهای انقلاب اسلامی و جنگ تحملی بود را بی معنا می کرد. به بیان دیگر، در کنار تکنیک کنارگذاری در برابر روایت ملی / میهنی، همزمان موقعیتی شمول گرا نیز در برابر عناصر آن داشت و از این تکنیک نیز بهره می برد و به همین دلیل نیز به موقعیت هژمون دست یافت.
 
مرحوم مهندس بازرگان، نخست وزیر دولت موقت، در کتابی با عنوان «انقلاب ایران در دو حرکت»، به همین ویژگی اشاره کرده است:«اولین تمایز و توسعه خط مشی امام نسبت به حرکت اول، توجه خاص به اسلام و مسلمانان بود و کنار گذاشتن یا فرعی شناختن ایران و ایرانیان. چنین اختلاف ظریف نامحسوس مابین ایشان با ما و یا ... حرکت اول، یکی از حساس ترین عوامل سرنوشت ساز انقلاب ما بود... هدف اتخاذی دولت موقت «خدمت به ایران از طریق اسلام» و به دستور اسلام بود، در حالی که آقای خمینی برای انقلاب و برای رسالت خود، «خدمت به اسلام از طریق ایران » را اختیار کرده بودند. به عقیده ایشان «ملت ایران با دادن خون خودشان، برای اسلام خدمت کردند»» (37)
 
بر این اساس، جنگ به محمل و فرصتی برای تثبیت دوباره انقلاب، تبدیل شد:« در این جنگی که تحمیل کردند. ایران چه جور باز زنده شد، یکپارچه ایران دوباره انقلاب کرد و توجه کرد به یک مقصد، سرتاسر ایران. کدام کار ممکن بود که اینطور مردم را بسیج کند؟ پس جنگ چیزهایی است که ما خیال می کنیم بد است، بعد خوب از کار در می آید» (38).
 
در عین حال، موقعت گفتمانی روایت معنوی و مذهبی از جنگ تحمیلی، در تمام طول جنگ، وضعیتی بلامنازع و یکسان نداشت و با چالش ها و ابهاماتی، حتی از سوی نیروهای برآمده از این روایت، مواجه شد که البته، در صحنه عینی جنگ نیز تأثیرگذار بود.
 
امام خمینی(رحمه الله)، پس از پایان جنگ، در یکی از پیام های خود، در پاسخ به این چالش ها و ابهامات و تأکید دوباره بر روایت خویش، نقش ابزاری جنگ در تثبیت هویت انقلاب و استمرار گفتمان جمهوری اسلامی را چنین تشریح می کنند: «... هر روز ما در جنگ بر کتی داشته ایم که در همه صحنه ها از آن بهره جسته ایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ایم... مادر جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم، ما در جنگ ریشه های انقلاب پربار اسلامی مان را محکم کردیم. ما در جنگ حس برادری و وطن دوستی را در نهاد یکایک مردمان بارور کردیم، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصا مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرتها و ابرقدرتها سالیان سال می توان مبارزه کرد... و از همه اینها مهم تر، استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت» (39).
 

نتیجه گیری

اور ان جنگ تحمیلی هشت ساله عراق علیه کشورمان، چنانکه در این مقاله آمد، در کنش گفتاری امام خمینی (رحمه الله) به عنوان رهبر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی، به روایتی برای یادآوری و بازگویی خاطره جمعی جامعه ایرانی از کنش انقلابی معطوف به انقلاب اسلامی تبدیل شد. یادآوری، نوعی کنش گفتاری است که گذشته را در خدمت حال قرار میدهد (40).
 
 در واقع، در فضای گفتمانی، نوعی میدان مبارزه شکل می گیرد تا خاطره جمعی موجود در نزد گروههای گوناگون به ابزاری برای حفظ و گسترش تفاسیر آنها از گذشته جامعه تبدیل شود و کنش گفتاری امام از این قابلیت و قدرت برخوردار بود که تفسیر و روایت ایشان از جنگ تحمیلی را که نوعی بازگویی روایت انقلاب بود، به روایت جمعی جامعه ایرانی و گفتمان مسلط آن تبدیل کند.
 
این هژمونی گفتمانی، تبعات سیاسی نیز داشت. مهم ترین پیامد سیاسی آن، به حاشیه رانده شدگی و کنارگذاری گروهها و کنشگران سیاسی چپ و راستی بود که در چارچوب گفتمان اسلام مکتبی نمی گنجیدند و در ضدیت یا غیریت با آن معنا می یافتند که با عنوان «ضد انقلاب» از آنها یاد می شد. در واقع، امام خمینی (رحمه الله)، جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان را همچون انقلاب اسلامی، از دریچه فهم معنای رفتار انسانهایی که در آنها «حضور» یافتند روایت نمود و از این رو، هر دو را به مثابه نوعی «معراج جمعی» تصویر کرد که در آنها، این انسانها اراده کردند از خود مادیشان فراتر رفته و با انگیزهای فرامادی و الهی، خود حقیقی و یا در واقع، خدایگونگی خویش را تحقق بخشند و در این راه، از خود مادی و خاکی شان بگذرند. امام (رحمه الله) با این شیوه روایت گری، تهدیدهای مادی و خاکی، از جمله جنگ تحمیلی را در جایگاه فرعی و تبعی قرار داد و همین فرعی شدن و تبعی شدن بود که آنها را به فرصت تبدیل کرد. در عین حال، این شیوه روایتگری برای امام، ماهیتی اصیل داشت نه کار کردی. به بیان دیگر، این روایت برای امام اصالت داشت نه طریقیت و تبیین کارکردهای این شیوه مدیریت نرم و نام گذاری آن، استخراج و استنباط این مقاله است نه آنکه هدف امام باشد. به واسطه همین اصالت بود که امام توانست از دل این روایت، انسان تراز نوین انقلاب را که انسان معنوی / مذهبی و یا در واقع، انسان الهی بود، معرفی و تصویر کند که خود، دستاوردهای سیاسی - امنیتی مهمی برای جمهوری اسلامی داشت و می تواند دستور کار پژوهش های بعدی در این حوزه باشد.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- مدیریت امنیت ملی: تجربه آمریکا و درسهایی برای دول جهان سوم، ص ۲۹۲
2- انقلاب اسلامی و اصالت ، صص۳۳۴-۳۲۹
3- «انقلاب و جنگ»، مطالعاتی نظری، تطبیقی و تاریخی در باب انقلاب ها ، ص۲۰۷
4- پیشدرامدی بر نظریه ادبی ، ص۱۴۵
5- درس هایی در فلسفه علم الاجتماع (روش تفسیر در علوم اجتماعی)، صص ۳۳۶ - ۳۳۴
6- تبیین در علوم اجتماعی (در آمدی به فلسفه علم الاجتماع)، ص ۱۱۳
7-  فلسفه علوم اجتماعی ، صص ۱۷۰-۱۶۶
8- درس هایی در فلسفه علم الاجتماع (روش تفسیر در علوم اجتماعی)، ص۳۲۶
9- پیشدرامدی بر نظریه ادبی ، ص ۱۴۷
10- نگاهی به رهیافت های مختلف در مطالعه انقلاب اسلامی ایران ، صص ۲۹۷-۲۹۶
11- صحیفه امام، ج ۶ ص ۳۳۱
12- همان، ج ۱۰صص ۱۳۱ - ۱۳۸
13- همان، ج ۱۳ص ۱۲۶
14- همان، ج ۱۲ص ۳۵۶
15- همان، ج ۱۰ص ۴۶۶
16- همان، ج ۱۱ص ۳۸
17- ایرانی ها چه رویایی در سر دارند؟، ص  ۲۸
18- همان، ص ۴۴
19- نگاهی هستی شناختی و از درون به واقعه کربلا ، صص ۹۶ – ۹۵
20- صحیفه امام، ج ۶ ص ۲۳۰
21- همان، ج ۱۰صص ۱۳ – ۱۲
22- همان ، ج6 صص 360-361
23- همان ، ج ۴ ص ۶۱
24- همان ،ج ۱۵ص ۳۸۸
25- همان ، ج ۱۳ص ۲۵۰
26- همان ، ج ۱۷صص ۳۰۵ - ۳۰۴
27- همان ، ج ۱۹ص ۴۹۷
28- همان ، ج ۱۳صص ۳۱۶ - ۳۱۵
29- همان ، ج ۱۶ص ۳۱۵
30- همان ، ج ۱۶ص ۲۵۷
31- همان ، ج ۱۸ص ۱۳۶ - ۱۳۵
32- همان ، ج ۱۷ص ۵۷
33- همان، ج 16 ص201
34- همان ، ج ۱۳ص ۲۵۰
35- همان، ج21 صص88-89
36 همان ، ج ۶ صص ۳۶۱ - ۳۶۰
37- پیمان ، ص 45
38- صحیفه امام، ج ۱۳ص ۳۲۹
39- همان ، ج ۲۱ صص ۲۸۴ - ۲۸۳
40- خاطره، تاریخ، فراموشی، صص ۵۵ - ۵۴
 
منابع:
1- آزر، ادوارد و مون، چونگ این (۱۳۸۸)؛ «مشروعیت، یکپارچگی و توان سیاست سازی؛ وجه «نرم افزار امنیت ملی در جهان سوم»، در امنیت ملی در جهان سوم، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، چ دوم، صص ۹۳-۱۱۶.
2- ایگلتون، تری (۱۳۸۳)؛ پیشدرامدی بر نظریه ادبی، ترجمه عباس مخبر، تهران: مرکز، چ سوم.
3- بازرگان، مهدی (۱۳۶۳)؛ پیمان ، تهران، چ چهارم، ناشر: نویسنده پیمان، حبیب الله (۱۳۸۳)؛ «نگاهی هستی شناختی و از درون به واقعه کربلا»، در عاشورا در گذار به عصر سکولار، تهران: کویر، صص ۱۱۲ - ۶۱
4- دی. لی، رابرت (۱۳۷۹)؛ «انقلاب اسلامی و اصالت»، ترجمه مهرداد وحدتی دانشمند در رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی، تهران: معارف، چ دوم ، صص ۲۴۰-۲۱۷..
5- راین، آلن (۱۳۸۷)؛ فلسفه علوم اجتماعی، ترجمه عبدالکریم سروش، تهران: مؤسسه فرهنگی صراط، چ چهارم
6- ریکور، پل (۱۳۷۴)؛ «خاطره، تاریخ، فراموشی»، گفتگو، شماره ۸، صص ۶۰ -۴۷
7- سروش، عبدالکریم (۱۳۷۴)؛ درس هایی در فلسفه علم الاجتماع (روش تفسیر در علوم اجتماعی)، تهران: نشر نی.
8- عشقی، لیلی (۱۳۷۹)؛ زمانی غیرزمانها (امام، شیعه و ایران، ترجمه احمد نقیب زاده، تهران:
مرکز بازشناسی اسلام و ایران.
9- فوکو، میشل (۱۳۷۷)؛ ایرانی ها چه رویایی در سر دارند؟، ترجمه حسین معصومی همدانی، تهران: هرمس.
10 - لیتل، دانیل (۱۳۸۸)؛ تبیین در علوم اجتماعی (در آمدی به فلسفه علم الاجتماع)، ترجمه عبدالکریم سروش، تهران: مؤسسه فرهنگی صراط، چ پنجم.
11- مشیرزاده، حمیرا (۱۳۷۹)؛ «نگاهی به رهیافت های مختلف در مطالعه انقلاب اسلامی ایران» در فراتی، عبدالوهاب، رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی، تهران: معارف، چ دوم، صص۲۸۷-۳۱۲
12- مک لارن، آر دی. (۱۳۸۸)؛ «مدیریت امنیت ملی: تجربه آمریکا و درسهایی برای دول جهان سوم»، و در امنیت ملی در جهان سوم، پیشین، صص۲۷۳-۲۹۸
13- موسوی خمینی، روح الله (۱۳۸۶)؛ صحیفه امام، تمام مجلدات، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمه الله)
14-  والت، استفان (۱۳۸۷)؛ «انقلاب و جنگ»، در جک گلدستون، مطالعاتی نظری، تطبیقی و تاریخی در باب انقلاب ها، ترجمه محمدتقی دلفروز، تهران: کویر، صص ۲۲۰ - ۲۰۷.
15- وبر، ماکس (۱۳۷۱)؛ مفاهیم اساسی جامعه شناسی، ترجمه احمد صدراتی، تهران: مرکز، چ سوم.
16- Oishi, Etsuko (2006); "Austin's Speech Act Theory and the Speech Situation",Esercizi Filosofici, No. 1, pp 1-14.
17- Walt, Stephen M. (1996); Revolution and War, London: Cornell University Press.
18- Fisher, Walter R. (1994). "Narrative Rationality and the Logic of ScientificDiscourse." in Argumentation, Volume 8, Number 1, pp. 21-32
 
منبع: امام خمینی(رضی الله عنه) و بنیان‌های نظری امنیت در جمهوری اسلامی ایران، به اهتمام: فزراد پور سعید، نویسنده: فرزاد پورسعید، ناشر: پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، 1390ش، صص 268-241